آوا وآیساآوا وآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

آوا وآیسا گلهای زندگی من و بابا

به نام خدا

شیطونی هاوالبته شیرین کاریهاااااا

دخترای گلم ببخشید خیلی وقته فرصت نکردم وبلاگتونو آپ کنم آخه ماشالله بس که بازیگوش کنجکاو شدین از صبح کله سحر تاشب باید دنبالتون باشم خسته میشم ولی یه لبخندتون می ارزه به تمام خستگی دنیااااا اینم چندتا از عکسای بانمکتون البته عکس هم زیاد نمیتونم ازتون بگیرم چون همینکه دوربینو میبینین باجیغ وداد میاین طرف دوربین وو.....   اینجا برف اومده؟؟؟؟؟   آیسا خانوم هم ازکمک کردن به خواهرش اصلا دریغ نمیکنه دالی بازی   آیسا درحال لوس کردن خودش خنده وفراررررر آوا اینقدر با خرسی بازی کرده تا تو بغلش خوابش گرفته آیسا خانوم شما که همه کشوی بابایی رو ریختی بیرون دیگه چی میخوای اون توووووووو؟؟؟؟؟؟ ...
14 بهمن 1392

آب آب آب بازی

دیروز جمعه بود وواسه صبحانه رفتیم کنار رودخونه دخترای گلم هم حسابی آب بازی کردن وخوش گذروندن البته از اونجایی که دخترام خیلی ناز نازی تشریف دارن اولش از آب سرد بدشون میومد وگریه میکردن ولی بعدش یواش یواش خوششون اومد وشروع کردن به آب بازی درادامه عکسای آب بازی روباهم میبینیممممممممم   وای چه آب سردیییییییی یخ زدم من فعلانمکدون بازی روترجیح میدم آخه مگه بیکارین که ساعت6صبح از خواب بیدارمون میکنین؟؟؟ وای چه حموم بزرگی!!!!!!!!!!!!   آخ جون قایق سواری من از آب سرد بدم میادددددد آجی جون با تمام قدرت پارو بزن حالا دیگه اگه جرات دارین ما از تو آب بیرون بیارین   &...
16 شهريور 1392

لطفا به دخترای عزیزمون رای بدین

    این عکس بانمک از غذاخوردن آوا وآیسا هست که ازتون خواهش میکنم درصورت تمایل بهش رای بدین فقط کافیه کد 588 روبه شماره 200 80 80 2000بفرستین اندر حواشی عکاسی کاندیداها برین ادامه مطلب اااااااه باباچرابشقابمونو بردی؟؟؟؟؟؟آخه این سوپ شفته هم خوردن داره؟؟؟؟؟ قربونت برم که گریه هات هم بانمکه       ...
25 تير 1392

عکسهای سه ماهگی

چند روز بعداز واکسن پایان دوماهگی  اومدیم خونه.ازیه طرف نگران بودم چون شماها هنوز خیییلی کوچولو بودین وهمش گریه میکردین ومن میترسیدم هردوتون باهم گریه کنین ومن دست تنها نتونم آرومتون کنم.از یه طرف هم خوشحال بودم چون بعد از چند ماه دوباره برگشتم خونه ومثل یه خانواده واقعی میخوایم زندگی کنیم.چون بخاطر استراحت مطلق بودن من حداقل هفته ای دوسه روز خونه آقاجون بودم البته ماه آخر هم کاملا اونجا تشریف داشتممممم وبابا دائما در رفت وآمد بین خونه ومحل کار وخونه آقاجون بود.... از وقتی برگشتیم کارمن سخت تر شد ولی از اینکه توخونه وزندگی خودم بودم آرامش بیشتری داشتم .این آرامش رو اول مدیون خدا و بعد کمکهای بی دریغ بابا واطرافیان هستم.بابا تو مر...
20 تير 1392

عکسهای چهل روزگی تادوماهگی

نگاه عاشقانه به بابا....... ابتکار جالب عمه ندا برای صاف کردن پشت سر بچه هاااااا آیسا جون گیر افتادییییی   اولین باری که رفتیم بیرون رفتیم سمت مناطق کوهستانی خارج شهر که از بس بادسرد وشدید بود وشماهم گریه میکردین مجبور شدیم بمونیم توماشین....... آیسا با نمک آواخانوم حموم کرده و بعدش لالاااااااااااااااااا آواخانوم ساعت3 نصف شب بالاخره خوابیده ساعت 3:30بابایی درحال خوابوندن آیسا خوابش گرفته وآیسا همچنان بیداررررررررررررررررررر   خوابای خوش ببینیددخترای قشنگم             ...
10 تير 1392

چهل روزگی

تواون روزاحال منم یکم بهتر شده بود ومشکلات وضعفهای بعد از زایمانم کمتر شده بود.ولی کارای شما روز به روز بیشتر وبیشتر میشد.کم کم مقدارشیری که میخوردین بیشتر میشد و من بایستی ساعتها مینشستم تا به نوبت بهتون شیر بدم،چون چونه های کوچولوتون هم خیلی زود خسته میشد به اندازه کافی شیر نمیخوردین که سیر بشین.بخاطر همین هنوز آوا شیرشو نخورده بود دوباره آیسا گرسنه میشد .منم دلم نمیومد بهتون شیر خشک بدم ولی دیگه این اوخر فقط شبها یه وعده شیر خشک میخوردین تا مامان یکم استراحت کنه وتوان ادامه دادن رو داشته باشه. طفلی بازم مامان جون بیداربود.......... کارمامان جون شده بود فقط تروخشک کردن شماها ودادنتون به دست من واسه شیر خوردن وکار من ............  ...
10 تير 1392

زردی گرفتن آوا

سه روز بعد از بدنیا اومدنتون  بابا ،مامان جون و زن دایی محسن برای چکاپ شما روبردن دکتر. دکتر گفته بود آیسا زردی نداره ولی آوا باید روز پنجم آزمایش زردی بده.خلاصه ازش آمایش گرفتن وگفتن١٦ درجه زردی داره وباید دوروز بره زیر دستگاه .............. دلیل زردیت این بود که گروه خونیت باگروه خونی من یکی نبود........ بابا عصر همون روز یه دستگاه گرفت.همینکه دستگاه رو دیدم گریه ام گرفت ولی بخاطر مامان جون که با دیدن اشکام خیلی ناراحت میشد ،زود اشکاموپاک کردم.همش به خودم دلداری میدادم ومیگفتم این بخاطر اینه که دخترم زودتر خوب بشه ولی باز هم از اینکه تورو تو اون دستگاه میدیدم خیلی ناراحت بودم........ اما توخیییلی زرنگ تر از اونی بودی...
3 تير 1392

آیساخانوم ته تغاری مامان

آیسای گلم شماهم ته تغاری شیرین وبانمک خونواده ای وباید آبجی کوچیکه صدات کنیم. وزنت موقع تولد٢٣٠٠گرم قد وبالای قشنگت٤٧ سانتیمتر و دورسرت٣١.٥سانتیمتر آیساچند لحظه پس از متولدشدن ...
2 تير 1392